سه شنبه 4 مهر 1391 |
پنجه ميسايم بر پنجرهها
من دچار خفقانم، خفقان!
من به تنگ آمدهام، از همه چيز
بگذاريد هواري بزنم،
-آي! با شما هستم!
اين درها را باز کنيد!
من به دنبال فضايي ميگردم،
لب بامي، سر کوهي، دل صحرايي
که در آنجا نفسي تازه کنم.
آه!
ميخواهم فرياد بلندي بکشم
که صدايم به شما هم برسد.
من هوارم را سر خواهم داد،
چاره درد مرا بايد اين داد کند.
از شما خفته چند،
چه کسي ميآيد با من فرياد کند؟
"فریدون مشیری"
نظرات شما عزیزان:
:: برچسبها: فریاد, درد, صدا,
نویسنده : یک دوست
|